جان به سر شدنجان بِه سَر شُدَن به سختی جان دادنمضطرب گشتن و ناراحت بودنبه سختی جان دادنمضطرب گشتن و ناراحت بودن تصویر جان به سر شدن فرهنگ فارسی عمید
جان به سر شدن ((بِ سَ شُ دَ)) سخت بی تاب شدن، به حال مرگ افتادنسخت بی تاب شدن، به حال مرگ افتادن تصویر جان به سر شدن فرهنگ فارسی معین